یورگ سن سیز آغلایار

ساخت وبلاگ

اون بچه ! ترسیده بود مچاله شده بود تو خودش و با همه وجودش اشک می ریخت و به خدا التماس میکرد با هر صدای ورق زدن کاغذها بیشتر مچاله میشد تب کرده بود از ترس .

کاش اونقدر قدرت داشتم که بغلت کنم و نزارم کسی اذیت ات کنه.

کاش خدا جای من بغلت کنه اونقد محکم که دیگه از هیچی نترسی.

یورگ سن سیز آغلایار...
ما را در سایت یورگ سن سیز آغلایار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghoam بازدید : 18 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 12:50

یا می شکند یا می شکاند یا فرو می ریزد یا فرو می نشاند چاره ای حز سکوت هم مانده آیا؟ یورگ سن سیز آغلایار...
ما را در سایت یورگ سن سیز آغلایار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghoam بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 12:50

به اصرار رفتم بغلش چون مریض بود و نمیخواست بیشتر از این مریض ام کنه اما بعدش جوری بغلم کرد که همه اندوه این چند روزه رو فراموش کنم. یورگ سن سیز آغلایار...
ما را در سایت یورگ سن سیز آغلایار دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : ghoam بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 2 بهمن 1402 ساعت: 12:50